Latest Entries »

۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

به لطف آقاجون !

یک - آدمی را برای لمس پدیده های عالم، جسارت لازم مینُماید یا حماقت؟؟


دو - بهش میگن تجربه...

تجربه ها میتوانند انسان را مرد کنند وبالعکس!
در واقع با دیده کل نگر به تاریخ پیشینیان عزیزمان ، خود ِ ما یعنی عالی جنابان گونه ی بشر نیز همگی ز بیخ و بُن مدیون تجربه ی آقا جون آدم و خانوم بزرگ حوا بودیم که با شجاعت تمام گند کشیدند به بساط بهشت و باغ عدن و ما نزول اجلال کردیم به عالم ناسوت !!
البته خب در اغلب مواقع به همین سادگی نیست ! بعضی از تجربه ها دیگه شجاعت نیستن بلکه مصداق بارز حماقتند که ایضا همان عالی جنابان بشر رانیز به باد فنا میسپارند .. مثل همین بهرام خان همسایه ما که از بس این جنس ِلعنتی ، مرغوب و خالص بود دیگه دس از تجربه بر نداشت...بهرام خان الان دیگه بافور و سیخ سنجاق رفقای گرابه گلستونشن!
باشد که پند گیریم (تاثر فراوان !)
علی ای حال بهش میگن تجربه...


سه - بهش چی میگن ؟
- تجربه؟!
نه بابا این جدید مدیدا رو میگم... این چیزایی که مفعول تجربه ست... بگو دیگه.... اسمش یادم رفت ..... که جدیدا واسش تور تفریحاتی اوین هم میذارن !
- تارنگاشت ؟
احسنت ! منظورم همان تار نگاشت بود ( آقای فرهنگستان زبان و ادب فارسی ، شما کار و زندگی نداری !؟ چرا شما باید عصمت هر واژه ی بیگانه رو به سُخره بگیری برادر من !؟)
داشتم میگفتم ...بهش میگن تارنگاشت*... من معتقدم تجربه ی تارنگاشت نیز اگر همسنگ تجربیات آقا جونمون نباشه کمتر از اون نیست! و من فرزند خلف همون آقاجون
- از چه لحاظ ؟
از لحاظ اینکه ...
نه دیگه ، نشد ! شما فک کردی با کی طرفی ؟
من هنوز نوه ندارم آخه ، بی وجدان !!
چون بعد از اینکه دلایلشو برات شرح دادم میدونم قصه هایی بر من میره و احتمال داره یهو دچار بصیرت بشم ،اونوخت نمیتونم بعد از اینکه میام بیرون ، با نوه ام حال کنم که ! پس دلایلش بمونه واسه بعد



چهار - و اینگونه بود که من آلوده شدم ! در واقع با پایان این نوشته ها که تا لحظاتی دگر مُحقق میشه من نیز به تجربه تار نگاشت آلوده میشم ، پس بزن زنگو !

***


باید میگفتم : تمام این وبلاگ یعنی از فرق سر تا نوک پا مرهون لطف بی دریغ ِ خیّر محترم سرکار حاجیه خانم هنرور هست که در همین لحظه های آسمانی مراتب ارادت خودم رو نثارشون میکنم و براشون از خداوند دوعالم اجر و مغفرت بی پایان مسئلت دارم ! ممنونم سرووور

یعنی اینم باید بگم ؟ : این وبلاگ هیچ قانونی ندارد و منطقش منطق ِ بی قانونیست ! از این لحاظ که محدودیتی نیست برای نوشته های صاحب آن و متقابلا نظرات و نوشته های مخاطبین آن ، مگر آنکه با درج آن نوشته ها جان عزیز صاحب وبلاگ به هر طریقی به خطر بیافتد (برای دیگران به خطر افتاد هم افتاد صاحب وبلاگ را بچسب !)

اولین سانسوری : برای اولین پست میخواستم عکس آقاجون و خانم بزرگ رو بذارم موقعی که داشتن سیب (یا به روایتی گندم !) رو میزدن به فُنداسیون و شالوده بدن ولی وقتی دقت بیشتری به عکس مورد نظر مبذول داشتم متوجه شدم که متاسفانه غلظت بی قیدی آقاجون اینا (!) خیلی زیاده به گونه ای که مرزهای عفت رو درنوردیدند و وارد وادیه بی ناموسی شدن(خصوصا آقاجون !) و گفتم تو همین ابتدای امر اشاعه دهنده مفسده نباشیم بهتره

* تارنگاشت: وب نوشت یا تارنویس معادل فارسی واژه بیگانه وبلاگ